درود بر تو ای فرستاده خدا از من و دخترت که در کنارت آرمیده و زودتر – از دیگران – به تو رسیده. ای فرستاده خدا ! مرگ دختر گرامی ات عنان شکیبایی از کفم گسلانده و توان خویشتنداری ام نمانده. اما برای من که سختی جدایی تو را دیده و سنگینی مصیبتت را کشیده ام جای تعزیت است – نه هنگام تسلیت _. تو را با این ساختم در آن جا که شکاف قبر تو بود و جان گرامی ات میان سینه و گردنم از تن مفارقت نمود. « همه از خداییم و به خدا باز می گردیم. »
امانت باز گردید و گروگان به صاحبش رسید. کار همیشگی ام اندوه است و تیمارخواری و شب هایم شب زنده داری. تا آنکه خدا خانه ای را که تو در آن به سر می بری برایم گزیند – و این غم که در دل دارم فرو نشیند _. زو دا دخترت تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. از او بپرس چنان چه شاید و خبر گیر از آن چه باید، که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته. درود بر شما درود آن که بدرود گوید نه که رنجیده است و راه دوری جوید. اگر بازگردم نه از خسته جانی است، و اگر بمانم نه از بدگمانی است – بلکه امیدوارم – بدان چه شکیبایان را وعده داده.
خطبه 202 نهج البلاغه